یکی از بهترین هنرمندان ایرانی چشم به راه خانه، از دنیا رفت/ما درماندگان که چشمبهراهش بودیم را چه میماند، مگر اندوه؟/نویسندگان برای خبرآنلاین نوشتند

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، از لحظه دیدن تیتر خبر درگذشت بهرام بیضایی از یگانهترین نامهای عرصه سینما و تئاتر ایران، علاقهمندی به فرهنگ و هنر ایران وجود ندارد، که آه نکشیده باشد. بهرام بیضایی، پنجم دیماه، در سالروز تولدش، در ۸۷ سالگی، در آمریکا درگذشت. آن هم در حالی که، ۱۵ سال اخیر را، به اجبار، بیرون از وطن گذراند. او چند سال پیش در سالروز تولدش گفته بود: «دهها فیلم نساختهام، تنها ۹ فیلم بلند و سه فیلم کوتاه ساختهام، هر چند برای ساخت همین فیلمها هم تلاش بسیاری کردهام. میخواستم از کارهایی که نکردهام، بگویم اما آنقدر طولانی است که نه وقت و نه حوصله من و شما مجال پردختن به آن را نمیدهد و من هم قصد ندارم حرفهایم رنگ گلایه به خود بگیرد.» بهروز غریبپور، علی مسعودینیا، حسین کیانی و فارِس باقری برای خبرآنلاین از «بهرام بیضایی» نوشتند.
بهروز غریبپور، کارگردان و بنیانگذار گروه تئاتر عروسکی «آران»، در یادداشتش با اشاره به روزهایی که در «حضور بادِ» بهرام بیضایی را کارگردانی و در «پهلوان اکبر» او بازی کرد، بیضایی را «پرچمدار شجاع به رسمیت شناختن نمایش ایران» دانست و نوشت: «…. بهرام بیضایی به تعزیه، به تختحوضی، روح تازهای بخشید، آن هم در زمانهای که شبهمدرنیسم، ترجمههای پرلکنت شبیهسازی تئاتر مدرن جهانی او را متهم به عقبماندگی میکردند…» او همچنین اشاره کرد تا زنده است، مدیون محبت و حمایت بیضایی است که: «توانستم در سال ۱۳۵۲ یک هفته خیمهشببازی را در استودیو دانشکده برگزار کنم.»
بهروز غریبپور در بخش دیگری از یادداشتش، چنین نوشت: «زمانی در رثای او گفتهام که بهرام بیضایی، همچون تخت جمشید است، بزرگ است و ماندگار حتی اگر معماریاش نپسندید، اکنون بغضم ترکیده است و اشکم فرومیریزد و به یاد میآورم که محبتهای او را در به روی صحنه آوردن نمایش «یزدگرد سوم»، و «باشو غریبهی کوچک» جبران کردم….»
علی مسعودینیا، نویسنده در یادداشتش بیضایی را «یکی از ایرانیترین ایرانیان، مولفترین مولفان و هنرمندترین هنرمندان این آب و خاک» دانست و پرسید: «ماندگانی که راندندش را چه میماند مگر شرم و ما درماندگان که چشمبهراهش بودیم را چه میماند مگر اندوه؟» او بیضایی را «همیشه استوار و همیشه منتقد کژاندیشی و سانسور و بیداد» خواند که: «سکوت و بیکاری و حبس و تهدید و تبعید را به جان خرید تا کیش شخصیتش را آلوده نسازد و بدل شود به یکی از شریفترین چهرههای فرهنگ این کشور.»
علی مسعودینیا، همچنین از این نوشت که «سکوت و بیکاری و حبس و تهدید و تبعید» سهم کسی شد که: «هنوز روایتش از واقعهی عاشورا در «روز واقعه» درخشانترین و عمیقترین و پرمغزترین فیلمنامهی مذهبی تاریخ سینمای ماست. هر بار نگذاشتند کار کند به روشی که خودش میخواست، چشمپوشی کرد و از راهی دیگر به تعهدش جامهی عمل پوشاند: با نوشتن، آموزش دادن، تدوین کردن، پژوهش.»

حسین کیانی، نمایشنامهنویس و کارگردان نمایش ایرانی در یادداشتش از این نوشت که «آثار بهرام بیضایی، چه نمایشی و چه سینمایی در دهههای ۶۰ و ۷۰ که فقر آموزشِ هنر نمایش به خصوص در شهرستانها بیداد میکرد، فریادرس و یاریدهندهی جوانانی شد که آنچه از نمایش میدیدند و میخواندند جز غلطخوانیها و کجفهمیهای نمایش غربی و درام خارجی نبود.» او «بهرام بیضایی و آثاری که میآفرید» را مایهی بخشیدن اعتمادبهنفس و اطمینانخاطر به «همان جوانان و مرعوبشدگان تئاتر غرب» دانست؛ «همان جوانانی که سالهای سال میشنیدند درام و درامنویس ایرانی وجود ندارد!»
حسین کیانی در بخش دیگری از یادداشتش چنین آورد: «با توجه به شناختی که همگان از این استادِ کهنهکار نمایش و فیلم داشتند، چیزی به جز اینها: «برای غنای دروس دانشگاهی رشتهی نمایش میباید چندین واحد درسی به شناخت نگرش منحصربهفرد بیضایی و نیز آثار او اختصاص داده شود و هر چه زودتر بنیادِ فرهنگی بهرام بیضایی به شکلی اصولی و آکادمیک تشکیل شود»، روان او را شاد و آرام نخواهد کرد. وگرنه به سوگ نشستن و مرثیهسُرایی چیزی نیست که میراث او را برای فرهنگ ایران و ایرانی حفظ و نگهداری کند.»

فارِس باقری، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر و مترجم در یادداشتش بهرام بیضایی را «حسرت زمانۀ ما در نوشتن و ساختن و تابآوری و بنیانهای فکری و تعقل و تامل در خویش» دانست. «بهرام بیضایی؛ فرهیخته ایرانی که در طی عمر پر برکتش مدام به پژوهش، تالیف، تولید ادبی و هنری پرداخته و مدام بر شکلی از دادخواهی و عقلانیت و اخلاق اصرار ورزیده و همۀ آثارش، (در هر فرم نوشتاری) ثمرۀ دانش، استقلال فکری، نشانۀ هوش سرشار و ذوق زنده و پاکی روحش است.» توصیف فارِس باقری از بهرام بیضایی چنین بود.
فارِس باقری، همچنین نوشت: «بهرام بیضایی مظهر پاکیزگی و اخلاق و خرد بود و سعی داشت در خانۀ خود بزید؛ اما هزار افسوس که بسیار کسان او را از این خانه ترساندند و ناچار کوچاندند. بهرام بیضایی یکی از بهترین و برگزیدهترین هنرمندان ایرانی است که در غربت وطن چشم به راه خانه از دنیا رفت. به قول خودش: «نه آرزو و نه هرگز خیال بیرون از ایران زیستن، داشتم. زندگی مرا با خود برد تا نشانم بدهد که ناچار نیستم همه عُمرم را چون محکوم مادرزاد سر کُنم!»

۲۴۲۲۴۲



